جدول جو
جدول جو

معنی کشی کنان - جستجوی لغت در جدول جو

کشی کنان
(کَ کُ)
خرامان. چمان. خرامان در رفتار:
طاوس میان باغ دمان و کشی کنان
چنگش چو برگ سوسن و بالش چو برگ نی.
منوچهری.
رجوع به کش و کشی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشتی کنان
تصویر آشتی کنان
عمل آشتی کردن، مجلسی که برای آشتی کردن یا آشتی دادن ترتیب دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کش کشان
تصویر کش کشان
در حالت کشیدن، کشان کشان، برای مثال کش کشانش آوریدند آن طرف / او فغان برداشت در تشنیع و تف (مولوی - ۴۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
عمل آشتی کردن. احتفال برای آشتی دادن و آشتی کردن
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ کَ دَ)
غنج. شمر. (تاج المصادر بیهقی). ناز کردن در رفتار
لغت نامه دهخدا
(کَ)
صفت بیان حالت از موی کندن. صفت حالیۀ آنکه در حالت کندن موی است. آنکه بر اثر رسیدن بلا یا مصیبتی موی سر یا ریش خود را می کند. برکننده موی. (ناظم الاطباء). و رجوع به موی کندن شود
لغت نامه دهخدا
(کِ وَ زِ)
قریه ای به دهستان قاقازان قزوین واقع در شمال قریۀ آقبابا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
عمل آشتی کردن عمل آشتی کردن، مجلسی که برای آشتی کردن و آشتی دادن ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش کشان
تصویر کش کشان
آهسته براه بردن و کشیدن: (کش کشانش آورید ند آن طرف او فغان برداشت در تشنیع وتف)، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشتی کنان
تصویر آشتی کنان
((کُ))
عمل آشتی کردن، مجلسی که برای آشتی کردن و آشتی دادن ترتیب دهند
فرهنگ فارسی معین